دست انداز


دستاورد هاي ملي، شادروان بابالو و مصاحبه با شاه خائن

سلام دوستان! مرحوم ابوي با گزارش اين هفته از دنياي اموات در خدمت شماست. همان گونه كه پيش بيني مي شد، خبر راه اندازي و انتشار اين ستون موجي از شادي و شور را در بين اهل قبور و سرور به راه انداخت.
اموات مشتاق و ذوق زده تك تك و دسته دسته به سراغ بنده آمدند و ضمن تبريك، پيشنهادها و موضوع هاي زيادي را پيش پاي بنده گذاشتند.
به عنوان مثال مرحوم حسن آقا، اخوي خدا بيامرز همسايه خدا بيامرز ما كه دو سال پيش در يك تصادف دلخراش رانندگي جان به جان آفرين تسليم كرد، آمد پيش بنده و پيشنهاد داد از وضع اسفبار جاده
 هاي مملكت بنويسم. به همين منوال هر كسي آمد و سفره دل خويش را باز كرد و گفت از اين بنويس و از آن بنويس.
بنده كه حسابي گيج شده بودم، رفتم سراغ شادروان بابالو كه مرحوم ارشد بخش ماست و الحق بر گردن همه ما حق دارد.گفتم جناب بابالو به نظر شما از چي بنويسم.
شادروان بابالو گفت : ابوي جان! خودت بهتر ميدوني كه اين روز ها نقل دستاورد
 هاي ملي ما در صنايع و علوم، نقل محافل شده و همه از اين چيزا صحبت مي كنند. چه مي دونم ماهواره، خودروي ملي، داروي بيماري ايدز و… پيش خودمون بمونه زمزمه هايي شنيده مي شه كه محققان پژوهشكده رويان موفق به توليد دارويي شدن كه مي تونه مرده ها رو زنده كنه.
– نه بابا. بي خيال جناب بابالو.كوتاه بيا.
– البته در حد شايعه است. اتفاقاً پيش پاي شما من مي
 خواستم برم سراغ مرحوم آشتياني، رئيس فقيد پژوهشكده رويان و از صحت و سقم اين مطلب آگاه بشم.
اگر شما هم تشريف ميارين با هم بريم.
بدين ترتيب بنده با شادروان بابالو همراه شدم تا از اين قضيه سر در بياورم. شادروان بابالو مدير لايق و زحمتكشي است. حداقلش اين است كه نيت پاكي دارد و همين مسأله باعث شده در تمام پستهاي مديريتي اش چه در زمان حيات و چه در زمان ممات منشأ خدمات ارزنده
 اي شود. تنها ايراد ايشان اين است كه از همان كودكي تا الآن در تشخيص دست راست و چپش مشكل دارد. به همين دليل وقتي كه ايشان جلو افتاد و ما به دنبالشان روانه شديم، به جاي آرامگاه مرحوم آشتياني، از گور شاه معدوم و معلوم الحال سر در آورديم.
شادروان بابالو گفت : شرمنده ابوي جان، نمي دونم چرا اين طوري شد.
-عيب نداره جناب بابالو، شما نيتت خير بود، به همين دليل زياد هم بد نشد. با همين گور به گور مصاحبهمي
 كنيم.
سرتان را درد نمي آورم. توجه شما را به همين مصاحبه جلب ميكنم و تا گزارشي ديگر به خدا مي
 سپارمتان.
* مصاحبه با شاه خائن
* لطفاً بيوگرافي مختصري از خودت بگو؟
-بنده شاه خائن هستم. در خانواده
 اي بافرهنگ و متمدن … آخخخ غلط كردم .. ديگه دروغ نميگم .. آقا شما بهشون بگين اين نيزه رو از شكمم در بيارن.
– لطفاً چند دقيقه عذاب رو متوقف كنيد تا اين مصاحبه تموم بشه. .. ممنونم. خب مي
 گفتي؟
– آقا چي بگيم مردم خودشون زندگي ما رو حفظند. علي الخصوص اين آقاي خسرو معتضد تمام زندگي خصوصي ما رو ريخته روي دايره.
* توي اين سالهاي آخر گفته بودي ايران جزيره
 اي امن است، چي شد كه همچين حرف خنده داري زدي؟
 اي بابا اين قدر بزرگش نكنيد. خب اونا به من گفته بودن ايران جزيره است. بعد ها كه پخته تر شدم و چند تا كتاب در زمينه جغرافي خوندم، تازه فهميدم كه ايران درياچه است نه جزيره! از اين سوتي ها گاهي پيش مياد ديگه !منظورتون همين بود ديگه، نه؟!
* بگذريم. نظرت در مورد عملكرد پدرت در دوران حكومتش چيست؟
– من هنوز هم جرأت ندارم در مورد پدرم اظهار نظر كنم. چرا از خودش نمي پرسي؟
* كجاست نمي بينمش؟
– توي اون بشكه قيري كه داره رو آتيش قل مي
 زنه. تا يك ساعت ديگه عذاب يوميه اش تمام مي شه.
* اون شيشه خاكي رو كه با خودت بردي، چكار كردي؟
– دارمش هنوز. هر روز يك مشت از روش بر مي
 دارم و مي ريزم به سرم!
* بسيار خوب. مزاحمت نمي شم به عذابت برس.
– بنده هم به نوبه خودم از شما و همكارانتون و جناب ملك الموت، نكير، منكر و ساير دست اندركاران تشكر مي
 كنم. آخخخخخخخخخخ…

گزارش هاي مرحوم ابوي از دنياي اموات عنوان ستوني است كه از چند هفته پيش در صفحه سوسه(صفحه طنز روزنامه قدس كه پنج شنبه ها چاپ مي شود.) آغاز كرده ام. اميدوارم مورد پسند مخاطبين واقع شود. اولين شماره از اين ستون كه روز پنج شنبه 17/7/87  در روزنامه قدس به چاپ رسيد:

 

انا لله و انا اليه راجعون

 

نخير اشتباه نكنيد. اگهي فوتي در كار نيست. البته مساله به مرگ و ميت و قبض روح و اين جور چيز ها مربوط مي شود. به همين خاطر وقتي نوبت به انتخاب نام براي اين مطلب رسيد، نامي مناسب تر از اين آيه شريفه براي آغاز اين مطلب و اين ستون پيدا نكرديم. آه ه ه ه… واقعا همه ما روزي رفتني هستيم. مثل خود بنده كه سال ها پيش ريق رحمت را سر كشيدم.

من كي هستم؟ آها! ببخشيد من يادم رفت خودم را معرفي كنم. بنده حقير سرا پا تقصير (كه الآن دارم براي ذره ذره تقصيراتم تقاص پس مي دهم)، مرحوم ابوي هستم. چند سالي هست كه دار فاني را وداع گفته ام(حساب دقيقش از دستم خارج شده). در زمان حيات علاقه زيادي به كار روزنامه نگاري و طنز و غيره و ذالك داشتم. اما خب، تقدير براي ما جور ديگري رقم خورده بود. يعني سر از كار شست وشوي ميت و كفن و دفن و … در آورديم و بابي براي حضور در عرصه مطبوعات باز نشد. الحمدلله. ناشكر نيستم.

گذشت تا من فوت كردم (خياط تو كوزه افتاد) و يك بنده خداي ديگري پيدا شد و ما را شست و كفن و دفن كرد و ما سر از اين عالم(عالم اموات) درآورديم. خدارا شكر، جاي بدي نيست. روزي چند ساعت عذاب و چند ساعت پاداش و بقيه اش هم وقت آزاد و كار فرهنگي و از اين جور چيز ها.

خلاصه گذشت و گذشت تا اين كه يك روز جناب ملك الموت (الحق والانصاف كه فرشته خوش مشربي است، خدا قسمتتان كند يك روز ايشان را از نزديك زيارت كنيد ) آمد سراغ ما و گفت تصميم بر اين است كه در يكي از نشريات معتبر عالم احياء، ستوني باز شود كه به منزله پل ارتباطي اين دنيا و ان دنيا باشد.  يعني قرار است براي شما كه دستتان از دنيا كوتاه است اين امكان فراهم شود كه هر هفته چند خطي از حال و هواي خودتان و آنچه پرامونتان مي گذرد، براي زنده ها بنويسيد. ما هم ديديم كه تو از همه بيش تر به كار مطبوعات علاقه داري. از طرفي چون در آن دنيا سر و كارت با مرده ها بود گفتيم حداقل در اين دنيا كمي با زنده ها حشر و نشر داشته باشي  و برايشان چند خطي قلم بزني.

 جناب ملك الموت فرمودند:« با مسئول صفحه سوسه روزنامه قدس(جناب احمدي فرد، از دوستان صميمي جناب ملك الموت)، هماهنگ كرده ايم.»

سپس نشاني ايميل ايشان را به من دادند و از من خواستند هر چه سريع تر اولين مطلب را برايشان ارسال كنم. بنده هم نشستم وشروع به نوشتن متني كردم كه هم اكنون در برابر ديدگان شماست.

خبر راه اندازي اين ستون قرار است شب جمعه اين هفته، بعد از چاپ اين مطلب، و پس از مراسم زيارت اهل قبور و سرور به  طور رسمي به سمع اموات و درگذشتگان برسد.

پيش بيني مي شود انتشار اين خبر موجي از شادابي و سرزندگي در ميان مردگان ايجاد نموده و باعث شادي روح آنان شود.

تا هفته اينده و اولين گزارش اين حقيراز دنياي اموات زنده و پيروزباشيد. خدانگهدار.

فاز دوم تحريم ها عليه بر نامه نود

و

پروژه عبور از عادل

 

گفته مي شود عادل فردوسي پور، مجري برنامه 90، كه چندي پيش از سوي يكي از مقامات فدراسيون فوتبال به تضعيف پايه هاي ورزش كشور محكوم شده بود، در مكان نامعلومي در تهران مخفي شده است و هر از چند گاهي از نقاطي نامعلوم راكت هايي(راكت پينگ پنگ) به طرف فدراسيون فوتبال و سازمان تربيت بدني شليك مي كند.

                گفتني است عادل دوشنبه شب گذشته به همراه ژنرال هوشنگ نصير زاده، برنامه  90 را از مكان نامعلومي به روي آنتن برده و قصد برپايي همه پرسي از طريق sms را داشت كه به گزارش منابع نا مؤثق، با تلاش واحد جنگ هاي الكترونيك و سايبرنتيك سازمان تربيت بدني وفدراسيون فوتبال، سامانه پيام كوتاهش نابسامان شد و ناكام ماند.

                سازمان تربيت بدني و فدراسيون فوتبال در اعلاميه اي مشترك، خواستار اعمال فاز دوم تحريم ها عليه برنامه نود شدند و تهديد كردند در صورتي كه عادل از مواضع خود عقب ننشيند، پرونده وي به شوراي امنيت فدراسيون فوتبال(كميته انضباطي) خواهد رفت.

                در حالي كه جنگ رواني بين طرفين از مدت ها پيش شروع شده است، كارشناسان از احتمال وقوع جنگ فيزيكي در صورت صدور قطع نامه عليه برنامه 90 خبر دادند.

                جمعي از فعالان حقوق بشر خواستار دخالت فيفا، سازمان ملل و ساير مجامع بيم المللي براي پايان بخشيدن به وضع موجود و جلوگيري از فاجعه ورزشي شدند.

                همچنين گروهي از طرفدارن برنامه 90 با برپايي تجمعي در مقابل سازمان صدا و سيما، سكوت مجريان ساير برنامه هاي ورزشي در قبال حوادث اخير، را محكوم كردند.

                اين در حالي است كه برخي شايعات از مطرح شدن پروژه عبور از عادل توسط مديران سازمان صدا و سيما خبر مي دهند.

به نام خداوند بخشنده مهربان

تابلوي هشدار دهنده دست انداز

 

آقا جان(يا خانم جان، فرقي نمي كنه)، قبل از هر چيزي مواظب باش! اين جا دست اندازه! بد دست اندازي هم هست… كاريش هم نمي شه كرد. يعني با هيچ چي پر نمي شه… كسي هم بي خود به شهرداري زنگ نزنه …چون اولا اگه شهرداري پاسخ گو بود كه حال و روز ما اين نبود. ثانيا شهرداري خودش تو كار ايجاد و حفاظت از دست انداز هاست، نمياد كه چاله چوله پر كنه. ثالثا اگر هم بخواد اين دست انداز رو  پر كنه نمي تونه… تازه اگه خوب دقت كنين مي بينين شهرداري خودش اولين جائيه كه افتاده تو اين دست انداز!

دست بر قضا، جاي اين دست انداز هم بد جائيه؛ يعني درست سر راه هر كسي سبز مي شه كه مي خواد مردم رو دست بندازه، يا به مال مردم(بيت المال) دست اندازي كنه، يا هر چيزي تو اين مايه ها…

                اين پست اولي هم كه داريد مي خونيدش يه جور هشداره. بهتره بگيم داره نقش تابلوي هشدار دهنده دست انداز رو بازي مي كنه. همون تابلوهه هست كه شبيه چيزه… شبيهِ … اِ … ها؟!

                راستي يادم رفت بگم، ما اين جا يك « دستي ز غيب» داريم كه هر از چند گاهي وارد عمل مي شه و نمي گذاره ما پامونو از گليممون دراز تر كنيم. اضافه اي، سانسوري، چيزي مي كنه و حد ما رو بهمون يادآوري مي كنه. نمونش هم همين پاراگراف قبلي. خدا خيرشبده كه به فكر ماست دستش درد نكنه.

                آقا (خانم) ما اهل وراجي و روده درازي نيستيم. پست اول رو همين جا با يك بيت شعر تمام مي كنيم.

 

همچنان كه تخم  اردك مثل تخم غاز نيست

هيچ طنزي هم مثال طنز دست انداز نيست


  • هیچکدام
  • شیخ ابو امیر: Jaleb bood...
  • آتبين: سلام، جالب بود اما ميتونستي طولاني ترش كني و فاكتورهاي بيشتري از جنگ 22 روزه رو بيار
  • ن.شقایق: حق درود مرتبط: http://drnr.wordpress.com/2009/01/22/%d9%81%d9%82%d8%b7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%86%d9%86%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%b2/

دسته‌بندی